46- تا اطلاع ثانوی 22
چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۰۸ ق.ظ
بعد از مدتها نشستن به امید هیل شدن پاهای شکستهم و روشن شدن مسیر آینده، پیداش کردم. بلند شدم و ایستادم و قدمهای بلند برداشتم به سمتش برای شدن و بودن و اضافات. توی این راه خیلی سعی کردم که غم رو پس بزنم و نشد، هر چیزی روی من تاثیر میگذاشت و نمیدونم براتون اتفاق افتاده که وقتی تصمیم به انجام کاری در جهت مثبت داری کائنات انقدر سنگ جلوی پاهات میندازن تا مطمئن شن از ثابت قدم بودنت؟
هفتهای که گذشت، سخت بود..
انقدر انرژی ازم گرفت که فقط تونستم روحیهم رو حفظ کنم و باد این غمهای مکرر تمام انگیزه تعقیب هدف رو با خودش برد. اشکالی نداره
من یه بازمانده از دوره غمانگیز هیچ شدنم
من یه نجات یافتهی جنگ درونی خودمم
از نو میسازم