53- تا اطلاع ثانوی 29
باید دووم آورد. بخاطر تویی که رنجوندمت. و تویی که از دردهای خارج از تصور کوچک من به خودت میپیچی و اشک میشی. بخاطر تویی که مدتهاست یادی از من نکردی. و تویی که فکر میکنی فراموشت کردم. و تویی که شاید من رو دیگه دوست خودت نمیدونی. و تویی که بارها وسط نالههامون با هم خندیدیم و صحبتت رو بدون پاسخ رها کردم تا با مفید نبودنم کنار بیام. برای تویی که هرجایی میرم دنبالم میای. برای تویی که سالهاست با منی. برای تویی که همدیگه رو نمیشناسیم. برای تویی که دورادور همدیگه رو میشناسیم و همصحبت نشدیم. برای تویی که درد داری.. که پری که معلقی و غیرمنعطف.. برای تویی که راهت رو گم کردی. برای تویی که عجیبی، جا نمیشی توی خودت، بیزاری از خودت، برای تویی که حس میکنی هیچوقت آدم قبل نخواهی بود. باید دووم آورد. برای فرصت.. برای تغییر دادن وضعیت.. برای تو. برای خودم. برای شماهایی که این رو میخونین. من هیچ حال خوبی ندارم.. و دارم لکچر میکنم. باید دووم بیارم. باید دووم بیارم.